از امام صادق (ع) فرمودند: روزي همسايگان بانوي با ايمان‹‹ ام ايمن›› نزد پيامبر آمدند و گفتند: اي
پيامبر خدا !شب گذشته ‹‹ ام ايمن›› تا سپيده دم بيدار بود و مي گريست و همه ي ما را نيز ناراحت
ساخته است.
پيامبر (ص) كسي را به محضر او فرستاد و هنگامي كه نز پيامبر آمدند. پيامبر به او فرمود:
‹‹ ام ايمن›› ! خدا چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش دادند كه تو سراسر ديشب را
ناراحت و گريان بودي، چرا؟
ام ايمن گفت: اي پيامبر خدا! بيان آن برايم سخت است.
پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر مي كني نيست، رو ياي خويش را بازگو.
آن بانوي با ايمان گفت:‹‹ ديشب در عالم رويا ديدم كه برخي از اعضاپيكر مقدس شما در خانه ي
من افتاده است...››
پيامبر فرمود: خواب خوشي رفته اي و خواب نيكويي ديده اي. پيام خواب تو اين است كه دخترم،
حسين را به دنيا خواهد آورد و تو او را پرستاري و نگهداري خواهي كرد و ‹‹حسين ›› همان پاره اي
از وجود من است كه در خانه ي شما قرار مي گيرد.
(بحار الانوار، ج 43، ص 243.)